سلام اممم این اولین و آخرین پست من توی سال نود و نهه. رفتنم نه از ناراحتی و قهره، نه از ترس و دلخوری، نه از افسردگی و تنهایی، نه هیچ کدوم از اینا، آمم خوب به فکر تغییرات جدیدم، میخوام توی وجود خودم تغییرات جدید ایجاد کنم و خوب میخوام که یه وبلاگ جدید بزنم بدون اینکه شما آدرسش رو داشته باشین،یه جورایی از صفر شروع کنم و خوب این توی ایجاد تغییر در خودم به من کمک میکنه قطعا و سال 1400 برمیگردم همین جا و شاید اون یکی وبلاگ رو هم لو بدم. در واقع من نرفتم فقط شما نمیدونین که من کیم،هستم توی وبلاگ مینویسم، دنبالتون میکنم. با افراد جدید که میان وبتون مهربونتر باشین چون ممکنه اون فرد من باشم(چشمک) همیشه از رفتنهای بدون نامه خدافظی ناراحت میشدم میگفتم که طرف آدمم حسابم نکرد:/ مهم نیس حالا، نمیخوام فعلا به این بپردازم. امیدوارم از دستم ناراحت نشین و اینکه یه یادگاری برام بذارین اولین و آخرین چیزی که توی سال نود و نه بهم میدین، یه جورایی میشه عیدی، یه جمله یه نقاشی یه آهنگ یا شعر یا عکس یا ترکیبی از اینا یا هرچی هرچی:) ( اگر که دوست ندارین چیزی برام یادگاری بذارین لطفا نذارین چون که خوب همیشه از لطفهای زورکی بدم میومد، از دست کسی ناراحت نمیشم: ) اممم خیلی سخته واقعا اینکه دیگه کسی نشناستم توی جایی که چند ساله توش هستم اما این لازمه یه تمرینه، یه زمینه است، ولی واقعا سخته و خوب الانه که... ولش کن هیچی، خیلی دوستون دارم و خداحافظ تا هزار و چهارصد:)
+جواب کامنتها داده نمیشه احتمالا...